آنیساآنیسا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

برای آنیسای عزیزمان

نوروز 94

1394/1/21 12:21
نویسنده : مامان
2,489 بازدید
اشتراک گذاری

شب عید رو شام خونه مامان اینا دعوت بودیم و مامان کلی زحت کشیده بود و تدارک دیده بود و قتی بخونه برگشتیم دختری تو راه خوابیده بود اما من و همسری بیدار موندیم تا سال تحویل و چون دختری طبق رسم هر سالمون شگین خونه مون هست صبح که از خواب بیدار شد اول از همه با هدایایی که زیر میز هفت سین براش چیده بودیم ذوق زده شد بعد لباساش رو پوشید و با یه  قران از خونه بیرون رفت و با کلی ذوق وقتی اومد تو خونه ما رو بوسید و به ما اسکناس های لا قرآنی داد و سال جدید با قدم های پاک این فرشته کوچولو اغاز شد...

روزهای اول ب دید و بازدید گذشت وما دلمون میخواست بیشتر به پیک نیک و گردش بگذره و از این تعطیلات نهایت استفاده رو ببریم و اینجوری بود که واقعا وقتمون پر شده بود و یا مهمون داشتیم و یا مهمونی بودیم ویا پیک نیک و گاهی این سه تا تو یه روز فشرده برگزار میشد و اخر شب هلاک بودیمخسته

دختری گلم که از روز اول منتظر بود خونه ی ما مهمون بیاد و پذیرایی کنه از مهموناش و اولین مهمونشم دوست کوچولوش آوین عزیز بودمحبت

آنیسا آماده پذیرایی از مهمونامحبت

  

فکر میکنم روز 4 ام عید بود که مهمونی رو از صبح زود آغاز کردیم و به ضیافت صبحونه خونه ی یکی از دوستان دعوت شدیم خیلی صبحونه ی دلچسبی بود و انقدر مفصل و عالی بود که دیگه ظهر هم توان نهار خوردن نداشتیم!همگی با هم به سمت دریا رفتیم و تا غروب تو ویلا لب دریا بودیم و به بچه ها هم حسابی خوش گذشت

به همین ترتیب یه روز رو جنگل و پارک دلفین و پارک ملل رفتیم و بچه ها تا تونستن بازی کردن

این هم دختری و دوستش آرنیکا جون تو جشن نوروز موسسه که خیلی خوش گذشت با حضور عمو نیما بچه ها حسابی شاد شدن و قر دادنخندونک این دختری ما هم  اینقدر قرتیه که روزی دو ساعت با face timeبه  باباش زنگ میزنه و چهار پنج تا اهنگ و واسش میرقصه و هیچ کدومشون هم خسته نمیشن نه این خانم خانما از رقصیدن و نه اون بابای مهربون از تماشا !وقتی هم من اصرار میکنم که قطع کنه بر میگرده میگه مگه چیه دختر واسه باباش برقصه و باباش لذت ببره و ذوق کنهزبان

 

یه شب هم خونه هم کلاسی دختری دعوت شدیم و بچه ها تاصبح بیدار بودن و بازی کردن و دیگه خانم خانما رو به زور آوردیم خونهخندونکشب قبل از 13 بدر هم خونه ی خاله سحر عزیز دعوت بودیم و تقریبا یه نی نی پارتیه دیگه اونجا برگزار شد

صبح 13 بدر هم با مامان اینا رفتیم زاغمرز و تا شب حسابی خسته برگشتیم خونه

فردای اون روز یعنی 14 فروردین هم برنامه پیک نیک و کباب بره داشتیم که من واقعا دیگه نمیتونستم به این برنامه برسم و حسابی خسته بود و ابن بود که با مشودرت دوستان برنامه رو  عقب انداختیم و اون روز رو رفتیم شالی هم بچه ها تو محوطه بازی کردن و ناهار هم اونجا خوردیم و عصر هم تو سفره خونه تولد عمو فرید و جشن گرفتیم

پسندها (5)

نظرات (9)

فروشگاه لوازم جشن تولد نادین
21 فروردین 94 12:32
بیسکوییت تم تولد انواع تم تولد ریسه نمدی کیک فینگر فود تزیینات دسر غذاهای سنتی
نونو
22 فروردین 94 9:26
وااااای این عروسکو ببین آدم دلش میخواد قورتش بده همیشه به شادی و خوشی دوستم
مامان
پاسخ
عمه فروغ
22 فروردین 94 13:40
معلومه که حسابی تعطیلات بهتون خوش گذشته همیشه شاد و خوش باشید
مامان
پاسخ
مرسي گلم
مامان خدیجه
23 فروردین 94 12:50
ماشاالله مثل همیشه خوشگل و خوشتیب وای از اون بلوزش خیلی خوشم اومده همیشه به تفریح وشادی
مامان
پاسخ
مرسي عزيزم
solaleh
25 فروردین 94 19:49
من از این دخترا میخام
مامان
پاسخ
قربونت برم ايشالا خدا يه دختر خوشگل نصيبت كنه عزيزم
kosar
25 فروردین 94 21:25
ای جونم ماشاللــــــــــه
مامان
پاسخ
kosar
25 فروردین 94 21:37
خاله جونم شما لینک شدید...
مامان
پاسخ
كوثر جون نميدونم چرا نميتونم برات نظر بزارم فكر كنم مشكل از ني ني وبلاگ باشه عزيزم من هم اد ميكنم شما رو
مامان آتریسا
29 فروردین 94 12:09
عیدت مبارک عزیزم.همیشه به خوشی ورقص وبازی دخترقرتی .دوباره که ازاون ژستای آدم کش گرفتی دختر
مامان
پاسخ
خودمــ):
29 اردیبهشت 94 22:49
وای دخترتون مث خارجی هاست واقعا خوشگله..وووووووی
مامان
پاسخ
لطف داري گلم