تولد چهارسالگی
فرشته کوچولوی خونه ی ما چهار ساله شد
امسال تولد انیسا رو به خاطر ماه رمضون و جابه جایی که قراره داشته باشیم یک ماه زودتر برگزار کردیم
دو روز قبل از تولد آنیسا رو خونه مامان جون گذاشتیم و خونه نیاورده بودیم! روز تولد وقتی اومد خونه که همه ی کارها رو رسیده بودیم و خونه رو خالی کردیم و صندلی چیدیم و تزیین کرده بودیم !دیجی هم اومده بود برای نصب وسایل و فلشر و اینا و برای تست هم کمی اهنگ پخش کرد! خلاصه بگم که یهو با دیدن همه ی اینا ذوق زده شده بود و مدام تو خونه میچرخید و هیجان داشت عروسکم. بعدش با دختری رفتیم ارایشگاه و آتلیه. نزدیک اومدن مهمونا برگشتیم خونه آنیسا خانم یه چرتی تو ماشین زده بود اما خوابش کامل نشده بود و کمی بد اخلاق شده بود اما خدا رو شکر که خانم مربی جزو مهمونایی بود که به موقع اومد و خانم خانما با دیدنش از این رو به اون رو شد!حالا چه رقصی میکرد و چه قری میداد دیدن داشت! کلی هم به میترا جون چسبید و حسابی بوسیدن همو گاهی وقتا بعضیا با اینکه نسبت خونی با آدم ندارن انقدر خوب میتونن خودشون رو تو دل ادم جاکنن و کاری کنن که آدم دوباره به این فکر کنه که آدم های خوب پیدا میشن میون اینهمه آدم های کینه توز! میترا جون به خاطر محبتی که به آنیسا داشت از تهران برای تولد آنیسا اومده بود با اینکه فقط میتونست مدت کوتاهی باشه بازم ترجیح داد که بیاد و دل عروسکم رو شاد کنه این برای من و آنیسا و باباش بینهایت ارزشمند بود
بریم سراغ عکسای تولد عروسکم با تم لالالوپسی
میز خوراکی بچه ها
بعد از صرف خوراکی بچه ها و پذیرایی از مهمونا دیگه نوبت نی نای نای شد و قرتی خانم ها هم حسابی قر دادن
بعد از اینکه همه ی قرها خالی شد تا حدودی! رفتیم سراغ چیدن میز شام که امسال برخلاف سری قبلیکه غذای مجلسی و پلو بود تصمیم گرفتم غذاهای حاضری و فینگر فود درست کنم تا هم رنگارنگتر باشه و هم باب میل بچه ها
نان و پنیر و سبزی و گردو(فینگر فود)
ماست میوه ای
رولت کالباس
اسنک و الویه
قارچ سوخاری
فلافل
ژله رولی و ژله گل رز و ژله کارامل
بعد از شام هم دوباره رقص و پایکوبی داشتیم و گیفت مهمونا که شامل شکلات با تم لالالوپسی و فرفره و عکس آنیسا جون روی شاسی بود رو دادیم و دوباره رقص و پایکوبی ادامه داشت
تابالاخره نوبت کیک تولد چهارسالگی دخترکم رسید
و اما کادوی امسال ما به دختری یه ست کامل گردنبند و گوشواره و دستبند بود و مامان اینا هم یه گردنبند زیبا با پلاک بالرین به دختری هدیه دادن. پدر جون هم زحمت کشید و برای عروسکم یه ماشین شارژی هدیه خرید که آنیسا بینهایت ذوق کرد و تا نزدیک صبح داشت بازی میکرددایی جون مهربون هم یه پیراهن مارک تامی و خیلی خوشگل با سلیقه خودش برای دخترم خرید و یه دستبند هم از طرف عمه های خودم به آنیسا هدیه شد و یه دستبند زيبا با بنده چرمي هم از طرف آوین دوست عزیز من و آنیسا و همچنین کلی اسباب بازی و لباس و نقدی از طرف تمام دوستای مهربون که زحمت کشیدن و با آمدنشون ما رو خوشحال کردن
دختر قشنگم دیگه بزرگ شده من همیشه آرزو داشتم دختر داشته باشم و خوشحالم که به آرزوم رسیدم عروسک کوچولوی بند انگشتیه من دیگه بزرگ شده انقدر بزرگ که واسه لباس پوشیدنم نظر میده! ناخونامون رو باهم لاک میزنیم و باهم مادر و دختری میریم گردش و تو ماشین مدام آهنگ ها رو عوض میکنه و فیوریتهای خودش و من رو پیدا میکنه و باهاشون قر میدیم تازه امسال لباس تولد رو هم با هم ست پوشیدیم! لذت میبره که باهم ست باشیم و مدام حواسش به این نکته هست! اینا همه یعنی حس خوب و به عبارتی
دختر که داشته باشی
مادرتری
خوشبخت تری
دختر مهربانم خیلی دوستت دارم و تورا به دستان خدای خوب و مهربان میسپارم.عزیز دلم در پناه معبود بی همتا تا همیشه سلامت و شاد و موفق باشی و عمر طولانی و با عزت و لذت داشته باشی