یک روز آفتابی
امروز بعد از هفته ها برف و سرما بالاخره هوا آفتابی شد و تونستیم آنیسا خانوم رو به گردش و تفریح ببریم. آنیسا رو گرفتیم و همراه پدر گرامیش رفتیم پارک سر کوچمون به اصطلاح کمی پیاده روی کرده باشیم.
آنیسا هم که حسابی ذوق زده شده بود با تعجب به همه جا نگاه می کرد. تو پارک هم بغل من و بابا تاب و سرسره بازی کرد.
موقع برگشت هم یک آقای مسن که از شما خوشش اومده بود کتاب بهت هدیه داد. اینم عکسای این روز آفتابی:
وقتی اومدیم خونه و خواستیم بهت غذا بدیم همش تلاش می کردی که خودت بخوری. ما هم تصمیم گرفتیم امروز شما رو به حال خودتون بزاریم. و یه حالی بهتون داده باشیم. اینم نتیجش ...
در خانه ما آزادی هست اما نباید از آن سوء استفاده نمود. از فرمایشات پدر گرامیت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی