سیسمونی نی نی
کم کم عید نزدیگ میشد، یک هفته مونده بود به عید که ما رفتیم شمال. همه دنبال خرید عید بودن و ما هم که انگار خودمونو فراموش کرده بودیم، رفته بودیم دنبال خرید سیسمونی که تقریبا بیشتر وسایل سیسمونی تو خریدیم. واقعا دست مادر جون و پدرجون درد نکنه، از هیچ چیز دریغ نکردن و هر چی که می شد رو برات خریدن و قرار شد وسایل سیسمونی رو اول اردیبهشت به ما تحویل بدن. وقتی سیسمونی رو تحویل گرفتیم، رفتیم دنبال خرید پرده، فرش و لوستر و یک خورده، خورده ریز که جا مونده بود. خلاصه یک هفته ای رو درگیر خرید این چیزا بودیم. با اینکه شرایط من خیلی سخت بود و تو بزرگتر شده بودی و من نمیتونستم زیاد راه برم، تا تونستم گشتم و برای دختر نازم خرید کردم. حالا د...