روزهای سخت
دختر خوشگل من داره روز های سختی رو میگذرونه! چون عادت داشت در حال می می خوردن بخوابه و اگر همینطور ادامه میداد از شیر گرفتن براش خیلی سخت میشد این بود که تصمیم گرفتم اول بهش شیر بدم سیرش کنم و بعد بخوابه! اما خوب یه خورده سخت بود اوایل اینقدر گریه میکرد تا خوابش ببره گاهی وسوسه میشدم که بهش شیر بدم اصلا طاقت گریه هاشو ندارم! اما خیلی زود یاد گرفت و الان کمتر پیش میاد که گریه کنه و داره یاد میگیره موقع خواب که شد سرش رو بزاره رو بالشتش و بخوابه
علاوه بر این خیلی هم بد غذا شده اصلا از غذاهای اصلی که قبلا خیلی خوب میخورد خوشش نمیاد از انواع سوپ گرفته تا پلو خورشت و ماکارونی و آش همه رو امتحان کردم اگر خیلی هم گشنه باشه در حد دو سه تا قاشق میخوره! این شد که رفتم واسش مَویز و شاه دونه و تخم آفتاب گردان و اَرده گرفتم خدا رو شکر اینا رو دوست داره و میخوره مخصوصا مَویز رو خیلی دوست داره خیلی هم خاصیت داره طی تحقیقاتی که کردم فهمیدم مَویز امگا 3 داره و کلی فایده های دیگه....شیر و دنت رو هم دوست داره و اگر بیرون باشیم و گشنه اش بشه میگه :مامان شیر بده! چون میدونه اینجور مواقع تو کیفم یه دونه شیر دارم براش!
از پیشرفتهای خانم خانما بگم که کم کم داره جمله سازی میکنه و فعلا رو جمله های دو یا سه کلمه ای هست انگلیسیش هم پیشرفت کرده و داره اشکال هندسی رو به زبان انگلیسی یاد می گیره
یه چیز دیگه که خیلی ها به من میگفتند و خودم هم در دودلی به سر میبردم این بود که به آنیسا انگلیسی یاد ندم چون ممکنه دو زبان رو باهم قاطی کنه یا زده بشه یا تاخیر در یاد گیری زبان مادری پیش بیاد و حالا که خودم تجربه کردم و دارم میبینم که بچه ها خیلی باهوش تر از این حرفان و کاملا دو زبان رو از هم تشخیص میدن مثل آنیسا که هر چیز انگلیسی که بلده فارسیش رو هم بلده و اصلا دو تا رو باهم قاطی نمیکنه خیلی زود یاد میگیره و زبان مادریش هم نسبت به همسن و سالاش خیلی خوبه حتی فکر میکنم تو این سن خیلی زود تر و راحت تر یاد میگیرن و مثل زبان مادری ملکه ذهنشون میشه و اصلا لازم نیست مثل زمان مدرسه ما دیکته وار حفظ کنند و دو روز بعد یادشون بره!
یه کار بامزه دیگه اینه که به تقلید از من که آدم ترسویی هستم و هر وقت سوار ماشین میشم مدام به علیرضا هشدار میدم و میگم یواش برونه، یاد گرفته و از وقتی سوار میشیم هر دو ثانیه میگه اَباش بابا اَباش !
هر چیزی رو که میخوره ظرفش رو میبره تو آشپزخونه رو سینک ظرفشویی میزاره ما که هیچ وقت ازش همچین کاری رو نخواستیم چون همش باید دل نگران باشیم که نکنه ظرف ها بشکنه و بهش آسیب برسه!
و اما دختر خوشگلم :
تو میوه عشق ما هستی خوشحالم که تو رو دارم خوشحالم که خونمون اینقدر باصفا شده خوشحالم که دختر با محبتی دارم که از صبح تا شب هزار بار میاد مامانش رو بغل میکنه میبوسه، ناز میکنه و حتی گاهی رو صورت مامان میخوابه اینقدر این ابراز احساساتت رو دوست دارم که هربار برام تازگی داری و کلی لذت میبرم