2سالگی دردونه
بالاخره دختر کوچولوی ما دوساله شد!تو این روزا همش داشتیم خاطرات دو سال پیش رو مرور میکردیم لحظه به لحظه اش یادمون بود و تمام اون احساسات برامون زنده شده بود این تاریخ 8.4.90 خیلی برامون دوست داشتنیه به همین خاطر روز قبل رو که تعطیلات بود و شب تولد آنیسا هم میشد پدر جون زحمت کشیدن و مارو به هتل جنگلی سالار دره دعوت کردند جایی که من فوق العاده دوست دارم و از منظره اش لذت میبرم و از همه مهمتر اینکه آنیسا خانم هم حسابی میتونست گشت و گذار کنه و لذت ببره!خلاصه اینکه ناهار رو اونجا خوردیم و آنیسا کلی تو محوطه بازی کرد و حدود ساعت 5 با کیک و بادکنک و... برگشتیم خونه و یه تولد خوشگلم تو خونه برگزار کردیم و دختری کلی از شمع فوت کردن لذت میبرد و میگفت دوباره دوباره....
پیش غذا
روز تولد آنیسا هم مامان جون زحمت کشید شام درست کرد و کیک خرید و یه جشن کوچولوی دیگه هم برگزار کردیم و بازم بار ها و بارها آنیسا شمع فوت کرد و براش دست زدیم و دختری لذت برد!
من و علیرضا تصمیم گرفتیم واسه آنیسا هدیه ای بخریم که خوشحالش کنه و این بود واسش یه عروسکbaby born خریدیم با یه کالاسکه واسه نی نیش و یه پیراهن خوشگل!دختر نازم کلی ذوق کرد !عاشق عروسکش شد مخصوصا اینکه میتونه لباسش رو عوض کنه پوشکش کنه و بهش غذا بده و بذاره تو کالاسکه و ببرتش بیرون!بقیه هدیه ها هم نقدی بود به علاوه یه سکه!دستشون درد نکنه عزیزانم