ده ماهگی گلم
آنیسا جونم این روزها خیلی شیرین شده با اینکه داره خرابکار میشه و اذیت هاش هم بیشتر شده ولی اینقد کاراش بامزه شده که دلت میخواد یه لقمه چربش کنی و بخوریشحالا دیگه راحت میتونه خواستش رو ،اعتراضش رو، به ما بفهمونه حتی اکثر اوقات اونه که مارو بازی میگیره و ما میشیم بچه !
دخترم خیلی کنجکاو شده و همش زیر میز و صندلی و توی آشپزخونه و لبه پله باید پیداش کرد
همچنان عاشق نی ناش نی ناشِ و حالا دیگه خودش با دهن صدا در میاره و میرقصه
عاشق اینکه همه چیز رو پرت کنه پایین وما بگیریم بهش بدیم و اون دوباره...
این روزها به سختی خواب میره و تا میخواد چشمش خواب بره سریع میپره بیدار میشه و میشینه انگار به خودش میگه من نباید میخوابیدم چرا خوابم برد!
نصف شبها توی خواب دمر میشه و چهار دست و پا میشه و بعد گریه میوفته و من باید برگردونمش سر جاش و این روند تا صبح 3 و4 بار ادامه داره
و اما من هر روز بیشتر عاشق این دختر شیطون بلا میشم و همه رقمه می پرستمش
گلکم ده ماهگیت مبارک