چچچچچییه؟؟؟
چند روزی میشه که اومدیم شمال پیش مامان جون اینا و حسابی داره به هممون خوشمیگذره!البته فکر کنم آنیسا به آب اینجا حساسیت داره چون هر سری که می آیم جای پوشکش می سوزه و قرمز میشه!
دخترکم اینقدر ذوق داره که اینجا هستیم صبحا زودتر بیدار میشه و شبها تا دیر وقت بیداره و به زور باید بخوابه کلی همه رو به بازی میگیره و چون کوچکترین عضو کل فامیله خاطر خواه زیاد داره و هر روز خاله و دایی و دوست و آشنا به عشق آنیسا میان و به ما سر میزنن و مارو خوشحال میکنن
تو راه که داشتیم میومدیم ده دقیقه هم توی baby seat ننشست کلی اذیت شدم واقعا نگه داشتن یه بچه تو این سن برای 5 ساعت توی ماشین خیلی سخته طوری که وقتی پیاده شدیم دیگه دست و پا و کمر واسم نمونده بود و فکر میکردم تمام بدنم خورد شده!
از پیشرفتهای خانم خانمامون:دیگه کاملا با مفاهیمclap your hands, stomp your feet . Arms upآشنایی داره و بدون شعر و آهنگ هروقت ازش بخوایم بهمون نشون میده
کلمات جدید:دست. پا. چشم. دوش(گوش).آب.سی(سیب). ددی. بنانا
آین روز ها آنیسا هر چیز رو که میبینه میگه چیه؟ البته نه به این سادگی و روانی! اولش کلی حرف چ رو میکشه و میگه چچچچییه؟
جدیدا براش یه کتاب آشنایی با میوه ها گرفتم که دو زبانه هست آنیسای خوشگلم هم به تقلید از من میره کتاب رو میاره، میوه ها رو نشون میده و میگه مامان مامان چچچچییه؟ یه کتاب حیوانات هم داره که باهاش تونسته گاو و گربه و جوجه و ماهی رو بشناسه و چند روز پیش من رو صدا میکنه و تلویزیون رو نشون میده و میگه مااا مااا یعنی مامان این گاوه! ناگفته نماند که اون اسب بود ولی خوب خیلی شبیه گاو بود دیگه!
ازعلاقه مندی های جدید تخم آفتاب گردون مزمز میباشد که وقتی بیاد و ببینه ظرف تخمه خالیه کلی گریه میکنه!