آنیساآنیسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

برای آنیسای عزیزمان

چچچچچییه؟؟؟

1391/9/24 0:47
نویسنده : مامان
1,077 بازدید
اشتراک گذاری

چند روزی میشه که اومدیم شمال پیش مامان جون اینا و حسابی داره به هممون خوشمیگذره!البته فکر کنم آنیسا به آب  اینجا حساسیت داره چون هر سری که می آیم  جای پوشکش می سوزه و قرمز میشه!

دخترکم اینقدر ذوق داره که اینجا هستیم صبحا زودتر بیدار میشه و شبها تا دیر وقت بیداره و به زور باید بخوابه کلی همه رو به بازی میگیره و چون کوچکترین عضو کل فامیله خاطر خواه زیاد داره و  هر روز خاله و دایی و دوست و آشنا به عشق آنیسا میان و به ما سر میزنن و مارو خوشحال میکنن

تو راه که داشتیم میومدیم ده دقیقه هم توی baby seat ننشست کلی اذیت شدم واقعا نگه داشتن یه بچه تو این سن برای 5 ساعت توی ماشین خیلی سخته طوری که وقتی پیاده شدیم دیگه دست و پا و کمر واسم نمونده بود و فکر میکردم تمام بدنم خورد شده!

از پیشرفتهای خانم خانمامون:دیگه کاملا با مفاهیمclap your hands, stomp your feet . Arms upآشنایی داره و بدون شعر و آهنگ هروقت ازش بخوایم بهمون نشون میده

کلمات جدید:دست. پا. چشم. دوش(گوش).آب.سی(سیب). ددی. بنانا

آین روز ها آنیسا هر چیز رو که میبینه میگه چیه؟ البته نه به این سادگی و روانی! اولش کلی حرف چ رو میکشه و میگه چچچچییه؟

جدیدا براش یه کتاب آشنایی با میوه ها گرفتم که دو زبانه هست آنیسای خوشگلم هم به تقلید از من میره کتاب رو میاره، میوه ها رو نشون میده و میگه مامان مامان چچچچییه؟ یه کتاب حیوانات هم داره که باهاش تونسته  گاو و گربه و جوجه و ماهی رو بشناسه و چند روز پیش من رو صدا میکنه و تلویزیون رو نشون میده و میگه مااا مااا یعنی مامان این گاوه! ناگفته نماند که اون اسب بود ولی خوب خیلی شبیه گاو بود دیگه!

ازعلاقه مندی های جدید تخم آفتاب گردون مزمز میباشد که وقتی بیاد و ببینه ظرف تخمه خالیه کلی گریه میکنه!

 

انیسا

انیسا

انیسا

 

انیسا

 

  

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (20)

سارا مامان آرام
28 آبان 91 11:19
من الان 2 سال و نیمه که تقریباً هر ماه یه مسیر 5 ساعته رو برای دیدن خانواده همسر میرم و دخترم یکبار توی صندلی خودش ننشست
ببین من چه حالی دارم

چه عکسهای قشنگی
درک میکنم عزیزم خیلی سخته!

مامان نوژاجوني
28 آبان 91 13:32
خوش بگذره عزيزم.چه عكساي نانازي.ملوس عروس ميبوسمت
مامان آوين
28 آبان 91 14:56
عزيز دوست داشتني من!
مامان مبینا
28 آبان 91 15:16
آفرین به خوشگل خانم که این همه چیزهای جدید یاد گرفته و عشق کتابه. همیشه به سفر و شادی واقعا نگه داشتن بچه اونم تو این سن تو ماشین خیلی سخته،خدا قوت
مامان بابای الیسا
28 آبان 91 20:06
بهت خوش بگذره خانم خانما آفرین که چیزای جدید یاد گرفتی تازه چه لباس خوشگلی هم تنت کردی ای شیطون بلا خیلی جیگر شدی
سحر
29 آبان 91 11:00
چه دخمل نازي.. چقدر اون تل كه گلداره بهش مياد.. نازه ... نازتر ميشه.
مامان پاتمه
29 آبان 91 11:34
خوشحالم که داره بهتون خوش میگذره وبلاگ آوش آپه منتظریم
آناهیتا مامانیه آرمیتا
29 آبان 91 13:41
آفرین دخترباهوش وزرنگ خوش تیپه خودمیییی خوش به حالتون مامانی من که خیلی هوس شمال کردم خوش بگذره .
آتنا مامان روشا
29 آبان 91 16:23
شمال خوش بگذره جای مارم حسابی خالی کنید .مواظب باشید شنهای دریا لای پاهاش نمونه چون باعث عفونت وقرمزی میشه . ببوسید آنیسا جونمو
مامانی زهرا
29 آبان 91 18:39
عروسک خانم همیشه به سفر و شادی جای ما رو هم خالی کنید در ضمن آفرین که این همه کلمه های جدید یاد گرفتی
maman fataneh
29 آبان 91 23:52
khosh umadi ....aksat kheili ghashang bod makhsusan un telet
maman fataneh
29 آبان 91 23:57
اتفاقا میخواستم ازت بپرسم که چطوری این همه راه رو تحمل میکنه اخه ایلین فقط تا 5 دقیقه تحمل ماشین و داره...اصلا نمیشه باهاش جایی رفت
مامانی آوینا
30 آبان 91 15:27
همیشه به گردش خانوم گلی خیلی خوشگل و بامزه و باهوشی آفرین به این حرف زدن بامزه ات
مامان آرنیکا
1 آذر 91 0:44
خیلی عزیزی ما هم داریم میایم شمال
عمه فرحناز
1 آذر 91 11:30
عسل عمه چه جگر شدی تو بیا پیش عمه
آناهیتا مامانیه آرمیتا
2 آذر 91 1:35
سلااام مامانی خصوصی داری
مامان جون
2 آذر 91 20:14
عزیز دلم هر بار وقتی می فهمم می خواین بیاین شمال لحظه شماری میکنم تا زودتر روی ماهتون وببینم روزهای را که با شما می گذرونم قشنگترین روزهای زندگیم دانشگاه رفتن مامانت بهونه ای برای بیشتر بودن با تو
د خ م ل ی .. (✿◠‿◠)
4 آذر 91 4:52
آفرین خاله جونم.شیرین زبون.... معلومه کلی دور و برت میشینن و دل همه شونو میبری...... راستی سلام
مامان عسل
6 آذر 91 9:20
هزار ماشالا دختر ناز و شیرین زبون آفرین که کتاب هم دوست داری خوشگل خانوم
عمه مریم
18 آذر 91 14:30
اعزیزم:عشق منی