دختر کوچولوی یک سال و نیمه
دختر کوچولوی ما دیروز یه سال ونیمه شد!واقعا باورم نمیشه نمیفهمم این روزها چطور اینقدر زود میگذره!هر روز که میگذره فرشته ی ما شیرین تر میشه و من عاشق اون احساس و عواطف دخترونه ای که توش موج میزنه هستم خودم که هیچ وقت اینطوری نبودم و احساساتم رو نشون نمیدادم ولی آنیسا مدام در حال دلبری کردنه نگاهاش قهر کردناش بوسه باران کردناش... گاهی منو غرق بوسه میکنه خیلی خوب و به جا محبتش رو به آدم نشون میده من که عاشق این کاراشم
میگم: آنیسا عشق من کیه؟میزنه رو سینه اش و میگه من من!باباش هم میگه: دختر من کیه؟میزنه رو سینه اش و میگه من من!
گاهی هم میگم :آنیسا میگه :بَیه میگم :عشق منی ؟ میگه:بَیه آخ که عاشق این بَیه گفتناشم
یه روز تو هوای بارونی تو ترافیک مونده بودیم ومن برای اینکه مشغولش کنم تا خسته نشه براش توضیح دادم که بارون چیه ودستش رو از شیشه بیرون گذاشتمو گفتم ببین مامان این بارونه که به شکل آب از آسمون میاد.... چند روز بعد برف شدیدی میبارید و بردمش دم پنجره و برف و نشونش دادم و داشتم براش توضیح میدادم که گفت مامان مامان آبه!!خیلی جالب بود که اون بارون تو ذهنش مونده بود !گفتم نه عزیزم برفه!و حالا روزی چند بار میره پشت پنجره و میگه:بَرس بَرس و وقتی میبینه خبری نیست بر میگرده! جالبه بچه ها با این که نمیتونن حرف بزنند خیلی راحت همه ی حرفهای مارو متوجه میشن و تو ذهنشون میمونه!
یه عروسک سیاه داره که واسش هدیه آوردن و از بین این همه عروسکی که داره فقط عاشق این نی نیه و موقع صبحانه مامان باید به نی نی هم چایی بده!براش گیره میزنه وحموم میبرتش و عینک میزاره چشمش وحتی مامان باید به نی نی هم می می بده!
آموزش بن بن بن مقدماتی در حال تمام شدنه و تقریبا یه چند تا کارت مونده تا تمومشه وبه امید خدا بعد از این میخوایم بریم بن بن بن انگلیسی رو شروع کنیم و دیگه آموزش زبان به صورت جدی شروع بشه چون تا حالا هر چیزی رو که میشنید و دقت و علاقه نشون میداد من هم واسش تکرار میکردم و یاد میگرفت ولی دیگه تصمیم دارم جدی تر عمل کنم چون تقریبا بیشتر کلمات فارسی رو یاد گرفته حتی بعضی چیزا رو به هردو زبان بلده مثل بینی(nose)و..
هنوز واکسنش رو نزدیم چون یه کوچولو آبریزش بینی داره و میترسم الان واکسن بزنم بدترشه