20 ماهگی
سه شنبه8.12.91 دختر کوچولوی ما 20 ماهه شد یعنی 20ماه از زمینی شدنه فرشته ی نازمون
میگذره!و دختر کوچولوی ما داره واسه خودش خانمی میشه!برعکس گذشته الان علاقه شدیدی نسبت به عروسکهاش داره مخصوصا عروسکی رو که مامان جون واسش خریده خیلی دوست داره و انگار یه حس مسعولیت نسبت بهش داره همش مواظبشه کلی بهش اصرار میکنه که غذا بخوره و میگه بُخو بُخو یا داره رو پاش براش لالایی میخونه و خلاصه حسابی واسه خودش مامان شده!
به نقاشی هم علاقه پیدا کرده و دفتر و مداد رنگیاش رو میاره میگه:چش چش ابو! و خودش میخونه چِش چِش ابو دماغ دَن یه دِدو!چو چو اِ گَدَن(چوب چوب یه گردن)!
یا میخونه تاب تاب عباسی من نندازی!
یا مثلا ترانه ولی و خواننده های دیگه رو همراهی میکنه ومیگه:باتوو با توو مستِ مستم
چند شب پیش از علیرضا می خواست که بهش آب بده و وقتی علی از شیر بهش آب داد قبول نمیکرد و یخچال رو نشون میداد و علی هم گفت آهان از اون!این شد که وقتی آب میخواد از یخچال میگه ازون ازون
از کلمات بامزه ای که میگه سرسره هست که بهش میگه: سُنانی مامان جون:ماماشون دایی جون: داشون مسواک:میساک و....
وقتی میریم بیرون و خرید میکنیم نایلون رو میگیره دستشو جلو تر از ما راه میره وقر میده و میرقصه واینه که همه نگاش میکنند و میخندن یا قربون صدقه اش میرن و ما
مامان جون که خیلی دلتنگ آنیسا بود و اصلا نمیتونه دوریش رو تحمل کنه دو روزه اومده پیش ما که هم آنیسا رو ببینه هم ما بتونیم به کارها و خریدامون برسیم این بود که یه شب من و بابایی برای اولین بار باهم و بدون آنیسا رفتیم خرید خداییش خیلی راحت تر بود و بهتر تونستیم به کارامون برسیم اما همش به یاد آنیسا بودیم و با دیدن هر بچه نگاهمون دنبالش بود دلمون واسش تنگ میشد بعد تصمیم گرفتیم برای اینکه خوشحالش کنیم و بگیم که به یادش بودیم براش یه هدیه بخریم و به پیشنهاد بابایی واسش یه جارو برقی خوشگل گرفتیم!اینقدر از این هدیه خوشش اومد که تا نصف شب داشت خونه رو جارو میکرد و وقتی خسته میشد روش مینشست و ما هم کلی ذوق کردیم که دخترمون هدیشو پسندید
از علاقه شدیدش به مامان جون بگم که حاضر نیست یه دقیقه ازش جدا بشه یه لحظه چشم ازش بر نمیداره حتی وقتی من و باباش هم هستیم دلش میخواد فقط بغل مامان جون باشه و اصلا سمت ما نمیاد!اگر هم کاری خلاف میل ما انجام میده و ما بگیم اگر ادامه بدی مامان جون میره کلی ناراحت میشه و سری کوتاه میاد!نمیدونم با این وضعیت فرا که مامان میخواد بره چه کار باید بکنم