سال جدید+خداحافظی با می می
امسال دومین سالی بود که بهار رو در کنار فرشته کوچولومون جشن گرفتیم!وچقدر لذت بخش بود!از الان به سال آینده فکر میکنم که میتونیم با هم هفت سین بچینیم!تصورش هم قشنگه!سال قبل قدم آنیسا خیلی برامون پر برکت بود امسال هم شوگون خونه مامان جون شده بود ومن مطمئن هستم قدمش پر برکتِ!
تقریبا یه هفته مونده بود به سال جدید ما اومدیم شمال! آنیسا هم مدتی بود کم اشتها شده بود و من از فرصت استفاده کردم و بعد از کلی تحقیق و مشورت با پزشکش به این نتیجه رسیدم که تو این مدتی که شمال هستیم و سرش شلوغه پروسه از شیر گرفتنش رو شروع کنم خلاصه هوای بهار و شلوغی اطرافش و از همه مهم تر حضور پدرش باعث شد که روز ٢٨ اسفند آخرین باری باشه که به آنیسا شیر میدم! البته از چند ماه قبل شیرش رو کم کرده بودم و تقریبا به ٣ بار در روز رسونده بودم ولی دیگه دیدم نمیتونم از سه بار کمترش کنم و این شد که یکی دو روز می می سمت چپ بو شده بود بعد اون یکی هم بو شد! توی این مدت آنیسا خیلی بهتر از اون چیزی که فکرش رو میکردیم و شنیده بودیم باهامون راه اومد و جز دو شب اول که یه بار موقع خواب و یک بار هم ساعت ٥ صبح واسه شیر یه کوچولو گریه کرد و شبهای دیگه رو راحت تا صبح خوابید و حتی یه بار هم بیدار نشد !!!البته هنوزم گاهی میاد و خبر می می رو میگیره و وقتی میبینه بو شد خودش لباسم رو میکشه پایین و میگه بسته و میره!
ولی انگار خودم هم وابسته شده بودم و یکم دلم تنگ میشه که محکم تو آغوشم بگیرمش و بهش شیر بدم منی که 21 ماه بی منت و با عشق از شیره وجودم به دخترکم دادم حالا هم اگر لازم میدیدم ادامه میدادم!و حالا خدا رو شکر دخترکم حسابی غذا خور شده و روحیه خودم هم خیلی بهتر شده اصلا نیازی به اجبار و استرس موقع غذا خوردن نیست و این برای هردومون بهتره!
از دختر کوشولوی خوشگلم بگم که جمله سازیش حسابی پیشرفت کرده و دیگه جمله های سه یا چهار کلمه ای میگه و کلی هم از کلمه من استفاده میکنه و میگه: شیر من چایی من عروسک من یا بیا پیش من!دلبریش هم روز به روز بیشتر میشه و وقتی ازم در خواستی داره خیلی با ناز و ادا صدام میکنه مامان مامانی!این روزها حسابی از کلمات مرسی بفرما ببخشید استفاده میکنه البته گاهی جاهاشون رو اشتباه میکنه و چیزی رو که خودش دست دیگری میده خودش هم میگه مرسی!داریم سعی میکنیم لطفا گفتن رو هم یادش بدیم و اگر درخواستی داره اینطوری بیان کنه .تازه یاد گرفته شب ها موقع خواب هم میگه شب بخیر!تو این مدت اینقدر سرم شلوغه که اصلا فرصت نمیکنم از نظر آموزشی باهاش کار کنم و چیزی یادش بدم اما چیز جدیدی که یاد گرفته اینه که تا ده رو کامل بلده بشمره دختر زرنگ من!رنگ ها رو هم داره یاد میگیره از سبز و سیاه قرمز تا...
فعلا قصد ندارم پروژه از پوشک گرفتن رو شروع کنم چون میدونم خیلی زوده واین کار باید زمانی باشه که بچه بفهمه و بهش استرس وارد نشه و از نظر روانشناسی هم میگن نباید تا قبل از ذو سالگی آموزش رو شروع کرد ما هم موکول کردیم به تابستون بعد از تولد دو سالگیِ آنیسا اما فعلا آنیسا خودش هر وقت که تو پوشکش رو کثیف میکنه میاد و میگه مامان دسشو!(یعنی بریم دست شویی)
در یک حرکت انتحاری یک شنبه درست دو هفته قبل عید بدون نوبت آنیسا رو بردم آتلیه توی شلوغی اون روز تونستیم چند تا عکس هول هولی بگیریم اما عکس ها واقعا قشنگ و با کیفیت شد و تنها عیبش این بود که فایل عکس ها رو نمیداد و اسکنش زیاد خوب نشد ولی آتلیه اش رو دوست داشتم و سبک کاراش باب میلم بود البته من این عکس ها رو برای تقویم میخواستم که به نزدیکانمون عیدی بدم که متاسفانه نشد ایشالا سال بعد زودتر اقدام میکنم !در اولین فرصت هم عکسهای اتلیه رو میزارم