گزارشی از یک ماه اخیر
روزها به تندی میگذره و من اینقدر ننوشتم که کلی از مطالب رو یادم !
از اتفاقات مهم مهد این بوده که آنیسا برای اولین بار اردو بدون مامان و بابا رو تجربه کرد (در واقع بازدید از گلخونه بوده)خلاصه کمی دلشوره داشتم و ساعت حرکت رفتم موسسه دیدم یه ون اومده دنبال بچه ها و همه به نوبت دارن سوار میشن!خیلی بامزه بود دیدن بچه های 3 یا 4 ساله که میخواستن به بازدید برن!!تقریبا نصف بیشتر راه رو با ماشین پشت سر ماشینی ک بچه ها رو میبرد رفتم تو راه کلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم ک شاید کار درستی نباشه ک آنیسا منو اونجا ببینه بایید بزارم کمی مستقل تر باشه تازه با دیدن من شاید بچه های دیگه هم دلتنگ ماماناشون بشن و این اصلا درست نیست تقریبا نزدیک گلخونه بودیم ک مسیر رو عوض کردم اما با مربی مهد در تماس بودم و جویای حال دخترکم...بعد از اون هم یه بازدید از عمارت کلبادی داشتن یه روز هم تو موسسه جشن پروژه داشتند و بچه ماکتهایی رو که با کمک مربی درست کرده بودند برای ما به نمایش گذاشتند یه روز هم تو مووسسه جشن یلدا داشتند ودر کنار عمو موسیقی و ننه سرما حسابی به بچه ها خوش گذشت
شب یلدا هم سانس بندی کرده بودیم شام رو خونه پدر جون بودیم و بعد از شام رفتیم خونه مامان ایناو آخر شب هم با دوستامون قرار آب انار گذاشتیم و همگی دور هم جمع شدیم و شب خوبی رو سپری کردیم
تو این مدت یه بار با آوین و خالا فروغ برنامه ی دریا گذاشتیم و به شما و آوین جون حسابی خوش گذشت یه روز هم دوستان خونه ی ما دعوت بودن و شما و وانیا و آندیا و آوین حسابی بازی کردین و تا حدود 5 صبح بیدار بودید یه شب هم خونه خاله لاله دور هم جمع شدیم و به شما کوچولو ها حسابی خوش گذشت مخصوصا که رابطه ات با آندیا جون هم خیلی خوب هست و کلی از دیدنش ذوق میکنی !البته دختری من تا حالا رابطه اش با همه خوب بودهو اکثرا با بچه ها کنار میاد
یه روز هم رفتیم پیک نیک به همراه دوستان
هفته ی گذشته رو هم با دوستان تهران بودیم من حسابی تو آف برای عشقم خرید کردم و دخترک هم وقتشو تو سرزمین عجایب و خانه بازی تو پاساژ میگذروند از overkidsبراش یه پیراهن و کفش پاشنه دار خریدم که مدام اینا رو میپوشه و جلو آینه قر میده عروسکم تا حالا اینقدر لباس مجلسی و کفش پاشنه نداشته و اولین تجربه اش هست و حسابی ذوق کرده تازه تو فروشگاه برای خودش یک کیف پول کیتی هم انتخاب کرد و گفت من هم میخوام مثل شما کیف پول داشته باشم!
عروسک مامان یه روز تو برنامه هفتگیش بود که کره زمین رو نقاشی بکشن و بابا خواست تو لب تاپ شکل کره رو بهش نشون بده تا یاد آوری بشه و برگشته میگه بابا جون میدونم این همون سهاره هاست(سیاره )
خانم کوچولوی ما فعلا به شیمی و موسیقی از همه بیشتر علاقه داره و وقتی داره چایی شیرین میخوره میگه دیدی مامان جامد رو ریختیم تو مایع حالا این یک محلوله