این روزهای خانم کوچولومون
هر روز که میگذره آنیسا انرژیش بیشتر میشه و بیشتر از آدم بازی و توجه میخواد طوری که یه وقتایی کم
میارم و حسابی خسته میشم حتی وقتهایی که داره تنهایی بازی میکنه ومن مشغول کارای خودمم مدام میگه مامان (یعنی به من نگاه کن که دارم مثلا عروسک بازی میکنم) ومن باید بگم جانم عزیزم اونوقت یه ربزه میخنده و تا یه دقیقه بعد دوباره ...
خیلی وقته که چشمک زدن رو یاد گرفته .به عروسکش میگه نینی و فعلا تو اسباب بازی ها فقط به نی نی و ماشین و توپ علاقمنده
خدا رو شکر سرما خوردگیش زود خوب شد و اشتهاش برگشت وبرنامه غذاییش هم این شد
صبحانه=زرده تخم مرغ +خامه گردو و چای یا سرلاک گندم و خرما +چای کمرنگ که با عسل شیرینش میکنم
نهار =پلو خورشت یا سوپ (میگو -ماهیچه -جوانه گندم وماش)
شام= سوپ
البته دختر ما آش رشته هم خیلی دوست داره!
همه این وعده ها رو کم غذا می خوره اما برام مهمه که وقت وزمان غذا خوردن رو یاد بگیره و رو برنامه باشه ما هم به معده کوچولوش احترام می ذاریم و به همین قدر قانع ایم!
واما دختر کوچولوی ما دیگه حسابی خودش رو تو دل همه جا کرده !دو روز پیش بابام (آقاجون) یه جا نزدیک تهران یه جلسه کاری داشت ولی از اونجایی که خیلی دلتنگ آنیسا بود آخر شب با یه عالمه هدیه و خوراکی اومد پیشمون و یه ساعتی بود و بعد رفت !خیلی خوشحال شدیم چون این عشقه که آدم رو این همه راه میکشونه تا یه ساعت عزیز دلش رو ببینه و بره!آنیسا هم اینقدر خوشحال شده بود که همش جیغ میکشید و میخندید و با بابا بازی می کرد انگار اونم خیلی دلتنگ بود !خوب هرچی باشه دوست داشتن دوطرفه هست و امکان نداره آدم از کسی محبت ببینه و دوسش نداشته باشه!
کلاس های ترم دوم هم دو جلسه دیگه تمام میشه و من با همکاری معلمش اسم آنیسا رو تو یه آموزشگاه دیگه نوشتم چون هم از محیط جدید آموزشگاه قبلی راضی نبودم و هم اینکه جای جدید قراره زبان هم آموزش بدن و کلاس های مشاوره هم داره امیدوارم همون طور که می خوایم باشه چون من اصلا با مهد رفتن موافق نیستم ولی این کلاس ها تو تایمِ کوتاه خیلی موثر هستند و باعث میشه که بچه ها اون آموزش لازم رو ببینند و عقب نمونند
کلمه های جدید که فعلا یادمه:عمه(مَمه)-لیمو-جوجو-گیلاس(گیلا)-نی نی...