بوی زلف یار آمد، یارم اینک میرسد
بوی زلف یار آمد یارم اینک میرسد جان همی آساید و دلدارم اینک میرسد
اولین شب صبحدم با یارم اینک میدمد وآخرین اندیشه و تیمارم اینک میرسد
در کنار جویباران قامت و رخسار او سرو سیمین آن گل بی خارم اینک میرسد
ای بسا غم کو مرا خورد و غمم کس می نخورد چون نباشم شاد چون غمخوارم اینک میرسد
مدتی تا بودم اندر آرزوی یک نظر لاجرم چندین نظر در کارم اینک میرسد
دین و دنیا و دل و جان و جهان و مال و ملک آنچه هست از اندک و بسیارم اینک میرسد
روی تو ماه است و مه اندر سفر گردد مدام همچو ماه از مشرق ره یارم اینک میرسد
بزم شادی از برای نقل سرمستان عشق پسته و عناب شکر بارم اینک میرسد
من به استقبال او جان بر کف از بهر نثار بابا میگوید کنون آنیسایم اینک میرسد
خیلی استرس دارم، کمتر از پنج روز دیگه قراره دخمل بابا بدنیا بیاد. کلی حرف برای گفتن بهش دارم ولی هیچ کدوم به زبونم نمی یاد. فقط از خدا می خوام که توی این مدت باقیمونده صبری عظیم و جمیل به منو مامانش بده و سالم بدنیا بیاد، آمین!
پی نوشت: با تشکر از آقای عطار نیشابوری به خاطر سرودن شعر بسیار زیبا به مناسبت ظهور آنیسا خانم، دخمل بابا در چند روز آینده.