آنیساآنیسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

برای آنیسای عزیزمان

شمارش معکوس .....

1390/3/12 12:17
نویسنده : مامان
1,289 بازدید
اشتراک گذاری

روزها و روزها میگذرد و من لحظه به لحظه حضورت را نزدیک تر حس میکنم... دخترک نازنین من ، نمیدانم چه حسی درونم جریان دارد که گاه بیقراره دیدنت میشوم و گاه دلتنگ تکان هایت. لحظه ای دلم میخواهد نرمی تنت را با صورتم حس کنم و لحظه ای دیگر دلم میخواهد تا ابد در درونم و با من باشی. گاه دلم هوای بوی تنت را میکند و گاه بی تاب سکسکه ها و ضربان هایت. چه میتوان کرد؟.........رسم غریبی است..........تا عادت میکنیم زود دیر میشود! تازه به وجودت عادت کرده ام ، به تکانهای منظمت ، به عکس العمل های آشکار و هشیارانه ات. هیچ میدانستی در این 8 ماه شیرین ، به عشق تو نفس کشیده ام؟... برای تو غذا خورده ام؟... به یاد تو خندیده ام؟... با فکر و خیال تو خوابیده ام؟.... با تکان های تو بیدار شده ام؟.... با شور وشوقی وصف ناپذیر ثانیه ها و دقایق و روزها و هفته ها و ماه ها را شماره کرده ام تا انتظار به سر آید و وجود زیبایت را در بغل گیرم و باهر نگاهم به تو بگویم خدایا شکرت ...خدایا ممنونم که به من این هدیه زیبا را دادی ..... و حالا که تا در آغوش گرفتنت تنها و تنها کمتر 30 روز مانده دلتنگم و غمگین. گاهی دلم هوایت را می کند. گاه می خواهم تا ابد تو را درونم نگه دارم تا مبادا گزندی به تو رسد.خدای من زیباترین خلقت هستی درون من شکل گرفته است.از تو می خواهم پاسبان و نگهدارش باشی و وجود من و همسرم را با این هدیه زیبا غرق لذت و شادی کنی. میخواهمت دخترم با تمام وجود.........آتش جانم را هیچ مرهمی نباشد مگر دیدنت و بوییدنت و بوسیدنت. جاویدان باد عشق مادری که گویی جرعه جرعه درونم به ظهور میرسد. آری من عاشق شده ام بار دیگر و گویا این عشق با دگران متفاوت است! بارخدایا ، مراقب دخترم و همسر مهربانم باش و این شادی ها را به ما ببخش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان پاتمه
12 خرداد 90 12:37
خیلی زیبا نوشتی مامانی واقعا دلم خیلی برای تکون های آویسا توی دلم تنگه
lمامان نرگس
12 خرداد 90 13:01
ایشا لله انیسا خانم سالم بدنیا بیاد تا قشنگی دنیا را ببینه
mAhyA
12 خرداد 90 22:40
سلام اجی منم یه تو راهی داره که من واسش وبلاگ ساختم تو راهیمون ایشالله تیر ماه میاد ادرس وبش واستون گذاشتم......حتما پیشمون بیاید خوشحال میشم
خاله زهرا
15 خرداد 90 10:06
خیلی با شکوه بود ... اشکم در اومد
مامان فتانه
19 خرداد 90 17:47
خیلی متنت قشنگ بود.واقا حالا که 4 ماه از به دنیا امدن ایلینم می گذره دوباره دلم می خواد برگردم به دوران بارداریم و اون حس قشنگ و دوباره تجربه کنم .گاهی اوقات دلم تنگ میشه برای اون وقت ها
faeqeh
21 خرداد 90 0:59
salam khosh bahalet dare tamom mishe 1 mah aghab taram khaste shodam delam baraye baranam tange ishala be salamaty faregh shi