آنیساآنیسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

برای آنیسای عزیزمان

عشق کوچولوی مامان

دخترم الان فرنی با حریره بادم،  سرلاک و سوپ می خوری. تا حالا صندلی غذات به شکل تاب بود. از شش ماهگی از تاب به صندلی غذا تغییرش دادیم (صندلی غذات دو حالته هست - تاب - صندلی غذا) . وقتی برای اولین بار گذاشتیمت توش کلی ذوق کردی و هی "هو هو" می گفتی و این طرف اون طرف رو نگاه می کردی.   چند روز پیش رفتیم مرکز خرید و برای دخترم یک سری اسباب بازی های هوشی خریدیم. وقتی اومدیم خونه و اسباب بازی ها رو بهت نشون دادیم شوقت برای گرفتنشون آنقدر زیاد بود که نمدونستی کدوم رو برداری، ولی مامانی، از همه بیشتر عروسکهای انگشتی رو دوست داری. وقتی بابایی با عروسکهای انگشتی باهات بازی می کرد، شما از خنده ریسه می رفتی و تند تند عروسکها رو از دست ب...
2 بهمن 1390

آنیسا غذا خور میشود

عشق کوچولوی من  چند روزیه که غذا خوردن رو شروع کردی البته فعلا فقط لعاب برنج و فرنی میخوری وخیلی هم غذا خوردن رو دوست داری کافیه یکی رو درحاله غذا خوردن ببینی اونوقته که سریع دهنت رو باز میکنی و میگی آ آ یعنی به منم بده! موقع غذا خوردن هم کلی بوو میکنی و تو قاشق حباب درست میکنی. هم دوست داری بازی کنی هم بخوری ! راستی یه چند ثانیه هم میتونی بدون کمک بشینی. کلی هم سرو صدا میکنی و به هر چیز بیخودی میخندی انقدر میخندی که خودت هم خسته میشی و جیغ میکشی !!! عزیزم دنیا را میدهم برای لبخندت هراسی نیست شاد که باشی دوباره دنیا از ان منست  ...
28 آذر 1390

کلماة القصار فی احوالات الحالیه

صحبتهاي آنيسا با عمه جانش: توجه: صحبتهاي آنيسا رو با کليد سل و ميزان يک دوم بخونيد عمه آزاده: آنيسا خوبي؟ آنيسا: مِ مِ مِ بو بو بو فِ آنيسا: دست تو دهنش عمه آزاده: چه خبر عزيز؟ آنيسا: اِ اِ اِ آ اِ آ اِ مِ مِ اِ نِ هِ مِ اِ لِ مِ مِ بِ بِ عمه آزاده: چه جالب! بابا خوبه؟ آنيسا: پتو رو ميذاره تو دهنش آنيسا: مِ مِ مِ بِ اِ اِ بو اَ هَ هَ نَ آنيسا: سکوت (دو ميزان) آنيسا: سکوت (دو ميزان) آنيسا: مِ مِ بَ عمه آزاده: مامان کجاست؟ آنيسا: اَ اَ او مِ مِ اُ اَ آ بَ هِ هِ آنيسا: اَ دَ
23 آذر 1390