آنیسای وبلاگ نویس!
امروز مامان بابا وقت نداشتن پست جدید بنویسن، مامان بابا فکر می کنن که فقط خودشون بلدن وبلاگ رو آپدیت کنن. منم بلدم! منو تازه از حموم آوردن، خوابم برده، کلاهمم گذاشتن تا سرما نخورم. بابا به من میگه خانم مارپل! مگه من خانوم مارپلم؟ مامان میگه شبیه ملکه الیزابت شدم. تازه بیدار شدم و شماره دو کردم، مامان داره منو عوض می کنه. آی شکمم، گشنمه ه ه ه ه! شیر می خوام. اونجا رو، اسباب بازی من رو گذاشتن اونجا. مامان بردش! کجا می بری، مال خودمه! نامردآ! بهم شیر دادن! منم معتاد، خوابم گرفت. آخش شدم. ...