آنیساآنیسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

برای آنیسای عزیزمان

اولین قدمهای مستقل

سلام!  آنیسا جونم اولین قدمهای زندگیش رو تو 11 ماه و 7روزگی برداشت وکلی ما رو خوشحال کرد وای که چه لحظه قشنگیه وقتی میبینی عزیز دردونت به تنهایی باقدمهای لرزان ولی مصمم داره راه میره و لبخند میزنه عزیز  دلم این روزها مثل یه طوطی هرچی که میگی تکرار میکنه وقتیهم صداش میکنم آنیسا میگه :بَیه میگم یک میگه: دو هروقت هم میخواد جلب توجه کنه صورتش رو جلو میاره و میگه دالی... گاهی هم بالشتش رو میزاره رو پاش و خودش رو تکون میده و میگه لا لالا عاشق تاب و سر سرهِ وقتی هم سوار تاب میشه بلند بلند میخونه تاتا تاتا خیلی با احساس شده وبوسیدن رو هم یاد گرفته تند تند همه رو میبوسه وقتی هم که گوشی مامان جون رو باز میکنه و عکس خودش رو رو ص...
25 خرداد 1391

پدر روزت مبارک

همسر عزیزم امسال اولین سالیه که پدر بودی و من خوشحالم که دخترم پدر بینظیری چون تو داره امیدوارم دستان حمایتگرت همیشه پشتیبان من و دختر گلمان باشد و این روز بزرگ رو از طرف آنیسای عزیزمان بهت تبریک میگم همسر عزیزم! زیبایی عشق پاکی صداقت اوج مهربانی و نهایت آرامش همه در کنار تو برایم معنی پیدا کرده است. روزت مبارک      ...
15 خرداد 1391

آنیسا در پایان 11ماهگی

سلام ! دختر قشنگم یازده ماهگیش رو پشت سر گذاشته و دیگه داره از نی نی بودن در میاد وکم کم داریم به جشن تولدش نزدیک میشیم خانم خانمای ما همچنان به مامانش وابسته البته گهگاهی یه عشوه هایی هم واسه باباش میاد و حسابی دلش رو بدست میاره روزها وقتی سرگرم بازیه یهو میاد سمت من و سرش رو روی سینه یا صورتم میزاره و بعد چند دقیقه دوباره میره پی بازی و من عاشق این ابراز محبتشم انیسا این روزها از زبان اشاره زیاد استفاده میکنه مثلا وقتی اب میخواد یخچال رو نشون  میده و وقتی دلش بیرون میخواد در و .... البته دالی.ماما.بَه بَه رو هم میگه از همه چی کمک میگیره که راه بره  وبدون کمک وامیسته و اصلا یه جا بند نمیشه و موقع غذا دادن باید با یه قاشق دنبال...
8 خرداد 1391

اندر احوالات ما

سلام به آنیسای عزیزم و دوستان گلش این روزها به خاطره مشکلی که واسه کامپیوترمون پیش اومد نتونستیم بیایم واز خاطرات انیسای عزیزم بنویسیم ولی بابایی قول داده تا اخر این هفته درستش کنه! و اما دختر مامان که حالا دیگه 4 تا دندون داره و مدام مامان رو گاز میگیره  میره سراغ کشوهای لباسش و همرو میریزه بیرون وقتی هم که خیالش راحت شد که چیزی توش نمونده تندی از اتاق میاد بیرون و این بلا رو سر قفسه های کتاب هم در میاره!  بهش میگم آنیسا میگه "ها"! نمیدونم از کجا یاد گرفته مدام سعی میکنم یادش بدم بگه بله اما...     میگم ببعی میگه... میگه بَ بَ  دمبه داری...نَ نَ و گاهی هم بَبَعی میگه... نَ بَ     گاوه میگ...
24 ارديبهشت 1391

ده ماهگی گلم

آنیسا جونم این روزها خیلی شیرین شده با اینکه داره خرابکار میشه و اذیت هاش هم بیشتر شده ولی اینقد کاراش بامزه شده که دلت میخواد یه لقمه چربش کنی و بخوریش حالا دیگه راحت میتونه خواستش رو ،اعتراضش رو، به ما بفهمونه حتی اکثر اوقات اونه که مارو بازی میگیره و ما میشیم بچه !   دخترم خیلی کنجکاو شده و همش زیر میز و صندلی و توی آشپزخونه و لبه پله باید پیداش کرد   همچنان عاشق نی ناش نی ناشِ و حالا دیگه خودش با دهن صدا در میاره و میرقصه   عاشق اینکه همه چیز رو پرت کنه پایین وما بگیریم بهش بدیم و اون دوباره...   این روزها به سختی خواب میره و تا میخواد چشمش خواب بره سریع میپره بیدار میشه و میشینه انگار به خودش میگه...
9 ارديبهشت 1391

چهارمین مروارید

عزیزکم چند روزی میشه که چارمین مروارید خوشگلت دراومده                                  دختر مامان این روزها اصلا غذا نمی خوری و مامانی رو حسابی نگران کردی به هر روشی متوسل شدم ولی تا قاشق رو سمت دهنت میبرم تند تند سرت رو تکون میدی و نَه نََه نَه میکنی...!یعنی این بی اشتهایی واسه دندوناتِ !!!؟ ...
8 ارديبهشت 1391

آنیسا و تعطیلات آخر هفته

این هفته بابایی تونست مرخصی بگیره و بیادپیشمون جمعه صبح اول رفتیم دانشگاه مامان از اونجایی که هوا خیلی خوب بود تصمیم گرفتیم یه گشتی بزنیم به سمت دریا رفتیم و ناهار رو تو یکی از رستورانهای توی راه خوردیم به انیسای من که خیلی خوش گذشت چون دخترم عاشق بیرونه و تونست از هوای خوب لذت ببره و با اسباب بازی هایی که توی محوطه رستوران بود بازی کنه اصلا هم حاضر نمی شد به دوربین مامان نگاه کنه!                                                                            ...
1 ارديبهشت 1391

اولین مروارید

انیسای عزیزم دیروز بعد از کلی گردش و تفریح تو روز 13 به در اولین مروارید کوچولو از لثه اش بیرون زد ما هم کلی ذوق کریدم و می خوایم واسش جشن بگیریم انیسا جونم مبارک باشه ایشالا همه دندونات خیلی زود و راحت در بیان         ...
14 فروردين 1391

تولد نی نی جدید

بالاخره نی نی خاله زهرا دنیا اومد ما هم کلی ذوق کردیم که نی نیمون صحیح و سالم خوشگل و توبولو به دنیا اومد و از همینجا به مامان و بابای گلش تبریک میگیم امیدواریم هرچه زودتر از نزدیک ببینیمش و اما دخترک ناز ما که این روزا کلی دلبری میکنه و یه ریز حرف میزنه البته به زبون خودش تو مهمونی هم بلند بلند حرف میزنه و تو بحث ها شرکت میکنه موقع برگشت هم با همه بای بای میکنه دخترم مثلا داره با تلفن صحبت میکنه فقط کافیه بگی الو... ...
7 فروردين 1391