آنیساآنیسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

برای آنیسای عزیزمان

7ماهگیت مبارک

زیبای زندگیم امروز 8-11-90، هفت ماه از زندگی در کنار تو می گذره و ثانیه به ثانیه آن برایم با ارزش بوده و هست. دختر نازم اگه بدونی مامانی چقدر خوشحاله که تو رو در کنار خودش داره و اصلا متوجه نمیشه که روزها چطور داره می گذره. دخترکم روز به روز بزرگتر می شه و ما رو بیشتر به خودش وابسته می کنه. مامانی خیــــــــــــــــــــــــــــــــــلی دوســـــــتـــــت دارم      ای تماشایی ترین مخلوق خاکی در زمین آسمانی می شوم وقتی نگاهت می کنم ...
8 بهمن 1390

دختر کو ندارد نشان از پدر

  مامان روزها جات رو جلوی تلویزیون توی حال می ذاره تا تو "انیشتین کوچولو" نگاه کنی و به بازیهای مورد علاقت بپردازی (خوردن هر چی پیشت هست) و مامان به کاراش تو آشپز خونه برسه.   داری تلاش می کنی تا خرست رو بگیری   این روزها سعی داری چهار دست و پا بری و خیلی هم تلاش می کنی، اکثر مواقع هم با صورت نقش زمین میشی اگر ما به افتادنت واکنش نشون بدیم جیغت میره هوا ولی اگه به روی خودمون نیاریم باز هم به تلاشت ادامه میدی   از پنج ماه و بیست روزگی خودت بدون کمک می تونی بشینی   اگه دستات رو بگیریم، شما هم گامهای کوچولو بر می داری و راه میای. گاهی اوقات هم قدمهای ضربدری بر میداری مثل مدلها ...
2 بهمن 1390

عشق کوچولوی مامان

دخترم الان فرنی با حریره بادم،  سرلاک و سوپ می خوری. تا حالا صندلی غذات به شکل تاب بود. از شش ماهگی از تاب به صندلی غذا تغییرش دادیم (صندلی غذات دو حالته هست - تاب - صندلی غذا) . وقتی برای اولین بار گذاشتیمت توش کلی ذوق کردی و هی "هو هو" می گفتی و این طرف اون طرف رو نگاه می کردی.   چند روز پیش رفتیم مرکز خرید و برای دخترم یک سری اسباب بازی های هوشی خریدیم. وقتی اومدیم خونه و اسباب بازی ها رو بهت نشون دادیم شوقت برای گرفتنشون آنقدر زیاد بود که نمدونستی کدوم رو برداری، ولی مامانی، از همه بیشتر عروسکهای انگشتی رو دوست داری. وقتی بابایی با عروسکهای انگشتی باهات بازی می کرد، شما از خنده ریسه می رفتی و تند تند عروسکها رو از دست ب...
2 بهمن 1390

آنیسا غذا خور میشود

عشق کوچولوی من  چند روزیه که غذا خوردن رو شروع کردی البته فعلا فقط لعاب برنج و فرنی میخوری وخیلی هم غذا خوردن رو دوست داری کافیه یکی رو درحاله غذا خوردن ببینی اونوقته که سریع دهنت رو باز میکنی و میگی آ آ یعنی به منم بده! موقع غذا خوردن هم کلی بوو میکنی و تو قاشق حباب درست میکنی. هم دوست داری بازی کنی هم بخوری ! راستی یه چند ثانیه هم میتونی بدون کمک بشینی. کلی هم سرو صدا میکنی و به هر چیز بیخودی میخندی انقدر میخندی که خودت هم خسته میشی و جیغ میکشی !!! عزیزم دنیا را میدهم برای لبخندت هراسی نیست شاد که باشی دوباره دنیا از ان منست  ...
28 آذر 1390

کلماة القصار فی احوالات الحالیه

صحبتهاي آنيسا با عمه جانش: توجه: صحبتهاي آنيسا رو با کليد سل و ميزان يک دوم بخونيد عمه آزاده: آنيسا خوبي؟ آنيسا: مِ مِ مِ بو بو بو فِ آنيسا: دست تو دهنش عمه آزاده: چه خبر عزيز؟ آنيسا: اِ اِ اِ آ اِ آ اِ مِ مِ اِ نِ هِ مِ اِ لِ مِ مِ بِ بِ عمه آزاده: چه جالب! بابا خوبه؟ آنيسا: پتو رو ميذاره تو دهنش آنيسا: مِ مِ مِ بِ اِ اِ بو اَ هَ هَ نَ آنيسا: سکوت (دو ميزان) آنيسا: سکوت (دو ميزان) آنيسا: مِ مِ بَ عمه آزاده: مامان کجاست؟ آنيسا: اَ اَ او مِ مِ اُ اَ آ بَ هِ هِ آنيسا: اَ دَ
23 آذر 1390