آنیسا و آوین در تعطیلات اردیبهشت
دریای نوشهر آنیسا و دوست جونش تلکابین نمک آبرود بهشر منطقه زیباو رویایی سنگ نو ...
نویسنده :
مامان
0:47
روزانه های اردیبهشتی
آنیسای عزیز ما 8 اردیبهشت 34 ماهه شدو دیگه چیزی نمونده تا تولد 3 سالگی عشقم همیشه تو ذهنم کلی برنامه ها داشتم که از 3 سالگی شروع میشد و دیگه باید کم کم و استارت بزنم و شروع کنم جوری که هم از بچگیش لذت ببره و زیاد تحت فشار قرار نگیره و هم بتونه مهارت هایی رو که نیازه کسب کنه و فعلا با مهد شروع کردیم روزهای اول خیلی خیلی راضی بود و خودش به من میگفت برو چیزی که اصلا انتظارش رو نداشتم چون شدیدا به من وابسته هست حتی فکر نمیکردم که اگه دستشویی داشته باشه بگه که در کمال ناباوری متوجه شدم که زیادی دست کم گرفته بودم خانم کوچولو رو حتی وقتی وارد کلاس شد هم سریع اسم و فامیل خودش رو گفت و خودش و معرفی کرد !اما بعد از یه هفته موقع رفتن مهد بهونه در میاره...
نویسنده :
مامان
1:03
مهد کودک
دیروز با علیرضا و آنیسا رفتیم مهد کودک سارینا تا هم انیسا با محیط مهد آشنا بشه و هم نظر باباش رو راجع به مهدی که انتخاب کردم بدونم .خدا رو شکر پدر و دختر هر دو راضی بودند حس میکنم دیگه آنیسا نیاز داشت جایی بره که بتونه حسابی انرژیش رو تخلیه کنه و با هم سن و سالهای خودش باشه و بتونه کمی مستقل تر بشه البته قصد ندارم ادامه دار باشه و شاید فقط تا دو سه ماه بره !قرار هم نیست که همه روزه باشه و فقط 3 روز در هفته اونم شیفت بعد از ظهر هست چون دل ندارم همه روزه هفته رو مهد باشه و فکر میکنم یه روز درمیون هم براش کافیه از دختری بگم که فوق العاده از مهد خوشش اومده و خیلی خوب هم با خانم مربیش دوست شده فعلا قرار شد که تا اول ماه رو به عنوان مهمان ب...
نویسنده :
مامان
16:09
روزهای خوش تعطیلات
عید امسال خیلی متفاوت تر از سالهای قبل بود چون علاوه بر این که سال تحویل رو برای اولین بار پایهفت سین خونه خودمون بودیم انیسا هم بزرگتر شده بودتا تونست از این جشن لذت برد سال جدیدمون با قدم دختر نازمون تحویل شد و من به عنوان هدیه عیدی براش عروسک باربی خریدم و باباشم عیدیهامون رو نقدی داد کلا امسال اکثرا علاوه بر اینکه نقدی بهش عیدی دادن یه کادو هم کنارش دادن تا بیشتر خوشحالش کنند و واقعا هم خیلی خوشحال بود و همش فکر میکرد تولدبازیه!جالب اینجاست که امسال من بیشتر لباساش رو رنگ صورتی گرفتم و لباسایی که مامانم و مادر بزرگ و داییش هم خریدند صورتی هست و الان انیسا کلی لباس صورتی داره!شام شب عید رو خونه مامان اینا خور...
نویسنده :
مامان
1:52
نوروز 1393
در شکفتن جشن نوروز برایت در همه سال سر سبزی جاودان وشادی اندیشه ای پویا و آزادی برخورداری از همه ی نعمت های خدادادی آرزومندم... ...
نویسنده :
مامان
22:43
بوی عیدی
اسفند ماه رو خیلی دوست دارم چون علاوه بر این که تولد خودم و همسری هم تو این ماه هست وحسابی تولد بازی میشه هیاهیوی قشنگی بین مردم برای استقبال از سال جدیدو عید نوروز هست و این هوای خوب و نو نوار کردن یه جورایی به آدم روحیه میده !دیروز داشتم با خودم فکر میکردم 3 سال پیش این موقع ها همش تو سیسمونی فروشی ها میچرخیدیم و پارسال رو هم تو بنگاه دنبال خرید خونه بودیم و اما امسال برای اولین بار سال تحویل رو قراره خونه خودمون بمونیم !چند سالی که تهران بودم همیشه سال تحویل رو مهمون هفت سین خونه مامان اینا بودیم و اینه که امسال یه حس و حال دیگه ای دارم دختری هم حسابی از این حال و هوا خوشش میاد و وقتی از خونه میریم بیرون میگه :مامان چگد هوا خوبه ...
نویسنده :
مامان
23:48
شالی
باز هم یه آخر هفته دیگه تو رستوران شالی! این بار یه گروه اومده بودن با کلی نی نی تقریبا هم سن و سال آنیسا و همه با هم سوار قطار شدند البته دختر ما تو واگن پسرا نشست! خلاصه حسابی شلوغ بازی در آوردن و شعر میخوندن و... اینم آنیسا خانم مامان baby !که مدام تو بغلش هست و یا داره تو دستشویی میشورتش! دختری مامان جدیدا خیلی بد اخلاق شده مدام در حال جیغ کشیدن هست !شنیده بودم بعضی نی نی ها تو این سن اینجوری میشن اما فکرشم نمیکردم دختر خانم و مهربون من هم اینقدر شیطون و لجباز بشه!!!خلاصه حسابی خسته ام میکنه و ...
نویسنده :
مامان
17:28
تولد مامان سارا
با سلام و عرض ادب و احترام به همسر مهربان و مادر فداکار سالروز آفرینش شما بروی این کره خاکی را به شما و خانواده محترمتان (خودم و آنیسا) تبریک گفته و از درگاه خداوند منان سعادتمندی و عمر باعزت را برای شما و مخصوصا همسر عزیزتان آرزو داریم. همچنین به خاطر تمام فداکاریها و زحماتی که هم برای همسر بسیار خوبتان و هم برای دخمل بابا در طول این سال متحمل شده اید از شما کمال تشکر بعمل آمده و یه بوسه خوشکل بروی گونه حضرتعالی نثار می کنیم. تمام دارایی من قلبی است که در سینه دارم و برای تو می تپد ، آن را به تو تقدیم میکنم تولدت مبارک از روزی که صدایت در وجودم طنین اندا...