آنیساآنیسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

برای آنیسای عزیزمان

آنیسا و تولد دایی جون

امشب تولد دایی بود وبه آنیسا حسابی خوش گذشت با اینکه امروز اصلا روز خوبی نبود و سرما خوردگی و ورم شدید لثه هاش که نشون میداد داره دندون در میاره باعث شده بود که بچم بی حال و بی اشتها بشه اما شب خوبی بود و یه تولد کوچیک خانوادگی روحیمون رو عوض کرد   دایی جون تولدت مبارک ایشالا همیشه شاد و موفق باشی ...
7 آذر 1391

این روزهای عروسک کوچولومون

نی نی ناز ما خیلی راحت میتونه از نرده کمک بگیره و از پله ها بالا پایین بره   دو سه تا از شکلهای پازل میوه ایش رو که راحتره درست سر جاش میزاره     خیلی خوشگل بلده آدم رو گول بزنه!(یه روز داشتیم بازی میکردیم یهو خوابوند زیر گوشم!شاید فکر میکرد این کارشم بازیه ولی من ناراحت شدم و دیگه بازی نکردم آنیسا هم رفت یه گوشه نشست و دستش رو گذاشت جلو صورتش و میگفت اووووووووووو تا برگشتم ببینم داره گریه میکنه یا نه دستش رو بر داشت و بلند بلند می خندید!)آخ که تا تونستم چلوندمش    وقتی هم سعی در خوابوندش دارم محکم چشاش رو میبنده و میگه هو پوف !من که میدونم بیداره و نگاش میکنم تندی چشاش رو باز میکنه و بهم میخ...
18 آبان 1391

آنیسای 16 ماهه

آنیسا خانم ما این روز ها خیلی بازیگوش شده خودم حس میکنم شیطون تر از قبل شده البته میدونم تا این حد طبیعیه و فقط باید حوصله به خرج بدم تا این دوره سنش بگذره هرچند دوره شیرینیه چون هر روز با یه حرف یا حرکت جدید سورپرایز میشیم!خودمم حس وابستگیم بهش بیشتر شده حتی وقتی که خوابه کلی دلتنگش میشم!خیلی وقتها امتحانش کردم هیچ وقت بچه حسودی نبود ولی این روزها اگه من یا باباش به نی نی دیگه ای توجه کنیم ناراحت میشه بغض میکنه و اعتراض میکنه حتی وقتی من عروسکش رو ناز میکنم با بغض میاد عروسکش رو پرت میکنه و من رو بغل میکنه !این یعنی توجه بیش تری از ما میخواد و ماهم داریم سعی میکنیم بهش بفهمونیم که جز اون هیچی تو دنیا واسمون ارزش نداره ... آموزش بن بن بن ر...
18 آبان 1391

hooray!!

روزی دو سه بار این آهنگ رو میزاشتم ولی آنیسا توجهی نمیکرد یا میرقصید !ولی الان چند روزه که میبینم همراهی میکنه !یه وقتایی هم دوتایی باهم انجام میدیم خیلی بامزه ست!                         (انیسا زانو وپاشو نشون میده)                 head and shoulders, kness and toes kness and toes eyes and ears and mouth and nose head and shoulders, kness and toes kness and toes    آنیسا دست میزنه      &...
1 آبان 1391

بازگشت دوباره شیشه شیر

امروز صبح آنیسا یه چند تا سرفه های کوچولو داشت و من حس کردم داره سرما میخوره این شد که باهم رفتیم سر کوچه و واسه سوپش شلغم خریدیم بعد هم به توصیه دکتر که گفته بود در چنین مواقع بهش چای و نشاسته بده براش چایی عسل درست کردم می دونستم اگه تو لیوان بریزم بیشتر بازی میکنه و چیز زیادی نمی خوره تصمیم گرفتم دوباره شیشه رو امتحان کنم و در کمال ناباوری خیلی خوشش اومد!   ...
29 مهر 1391

از این روزهای ما

آنیسای خوشگل ما دیگه داره واسه خودش خانمی میشه و این رو با کارهاش ابراز احساساتش نگاهاش به ما نشون میده!حواسش کاملا به همه چیز هست حتی وقتایی هم که مثلا بی توجه!مثلا دیروز اون داشت بازی میکرد و من هم به دست و پام مرطوب کننده میزدم شب که باباش اومد رفت کرم رو آورد دستش رو میزاشت روش و بعد میمالید به دستو پاش اینجوری از باباش می خواست که درش رو باز کنه تا به دست و پاش کرم بزنه!  روزاYOUR BABY CAN READ میزارم یه قسمتی توش هست که با موزیک اعضای بدن رو یاد میده من هم تکرار میکنم و آنی فقط میرقصه!این دختر آخر یه رقاص حرفه ای از آب در میاد!از بس علاقه داره!!!  براش میخونم خرگوش من چه نازه گوشاش چقدر درازه و اون سری دستش رو رو سرش میبر...
25 مهر 1391

چپ دست یا راست دست!

امشب متوجه یه مروارید خوشگل دیگه توی یه صدف کوچولو شدیم وحالا دیگه دختری 9 تا دندون داره ودو تای دیگه هم در حال نمایان شدنه عروسکم روزا میره عروسک نی نی رو میاره موهاش رو شونه میکنه وبراش گیره میزنه!شال من رو میزاره سرش و تو خونه با شال و دمپایی من راه میره امروز شالم به گوشوارش گیر کرد و آنیسا در حالی که جبغ میزد می گفت مامان بیا و بعد از دست نزن(دَ ندَن) این دومین جمله اش بود که کامل گفت! علاقه شدیدی به کابینت ها داره و هر دفعه یه چیزی از توش کشف میکنه من هم میگم آنیسا بزار سر جاش اونم اکثرا گوش میده گاهی هم میزاره سر جاش و دوباره میگیره و انقدر ادامه میده تا من بی خیالشم!     چیزی که این روزها توجهم رو جلب کرده چپ دست بود...
17 مهر 1391

این روزهای خانم کوچولومون

هر روز که میگذره آنیسا انرژیش بیشتر میشه و بیشتر از آدم بازی و توجه میخواد طوری که یه وقتایی کم میارم و حسابی خسته میشم حتی وقتهایی که داره تنهایی بازی میکنه ومن مشغول کارای خودمم مدام میگه مامان (یعنی به من نگاه کن که دارم مثلا عروسک بازی  میکنم) ومن باید بگم جانم عزیزم اونوقت یه ربزه میخنده و تا یه دقیقه بعد دوباره ...                                                                               خیلی وقته که چشمک زدن رو یاد گرفته .به عروسک...
5 مهر 1391